Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-04@04:28:50 GMT

نقاشی می‌کنم، شعر می‌خوانم و یکتایی را می‌بینم

تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۳۲۱۶۲

نقاشی می‌کنم، شعر می‌خوانم و یکتایی را می‌بینم

ایسنا/خراسان رضوی سهراب سپهری، شاعر و نقاش متولد نیمه مهر ۱۳۰۷ بود. او پیش‌تر به عنوان شاعر شناخته می‌شد، اما سال‌هاست که از او به عنوان یک هنرمند نقاش نیز تمجید می‌شود.

او در یکی از نوشته‌هایش در قیاس نقاشی با شعر چنین می‌نویسد «نقاشی از آن کارهاست. پوست آدم را می‌کند. تازه طلبکار است. ولی نباید به نقاشی رو داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چون سوار آدم می‌شود. من خیلی‌ها را دیده‌ام که به نقاشی سواری می‌دهند. باید کمی مسلح بود، و بعد رفت دنبال نقاشی. گاه فکر می‌کنم شعر مهربان‌تر است. ولی نباید زیاد خوش‌خیال بود. من خیلی‌ها را شناخته‌ام که از دست شعر به پلیس شکایت کرده‌اند. باید مواظب بود. من شب‌ها شعر می‌خوانم و هنوز ننوشته‌ام. خواهم نوشت. من نقاشی می‌کنم. شعر می‌خوانم و یکتایی را می‌بینم...».

سهراب گفته است که پدرش در شروع و ادامه نقاشی کردنش بسیار تاثیرگذار بوده است و در یکی از یادداشت‌هایش نوشته «پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت. خوش‌خط بود. تار می‌نواخت. او مرا به نقاشی عادت داد...».

خواهر بزرگ سهراب گفته بود که از همان کودکی به نقاشی و شعر علاقه‌مند بوده و نخستین شعرش را در ۱۰ سالگی گفته است؛ یکی از روزهایی که سهراب بیمار می‌شود و نمی‌تواند به مدرسه برود شعر «ز جمعه تا سه‌شنبه خفته نالان/ نکردم هیچ یادی از دبستان/ ز درد دل شب و روزم گرفتار/ ندارم یک دمی از درد آرام» می‌سراید.

سهراب در یکی دیگر از یادداشت‌هایش گفته است که مشفق کاشانی معلم شعرش و به عبارتی کشف‌کننده او بوده است. او در مورد آشنایی‌اش با مشفق نوشته است «۱۰ ‌ساله بودم که اولین شعرم را نوشتم. هنوز یک بیت آن را به یاد دارم ز جمعه تا سه‌شنبه خفته نالان/ نکردم هیچ یادی از دبستان. اما تا ۱۸سالگی شعری ننوشتم. این را بگویم که من تا ۱۸سالگی کودک بودم. من دیر بزرگ شدم. دبستان را که تمام کردم، تابستان را در کارخانه‌ ریسندگی کاشان کار گرفتم. اواخر دسامبر ۱۹۴۶ بود و من در اداره‌ فرهنگ کار گرفتم. آشنایی من با جوان شاعری که در آن اداره کار می‌کرد، رنگ تازه‌ای به زندگی‌ام زد. شعرهای مشفق کاشانی را خوانده بودم و خودش را ندیده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن کشید. الفبای شاعری را او به من آموخت. غزل می‌ساختم، و او سستی و لغزش کار را بازمی‌گفت. خطای وزن را نشان می‌داد. اشارات او هوای مرا داشت. هر شب می‌نوشتم. انجمن ادبی درست کردیم. و شاعران شهر را گرد آوردیم. غزل بود که می‌ساختیم. اما آن‌چه می‌گفتیم شعر نبود. دو دفتر از این گفته‌ها را سوزاندم. من فن شاعری می‌آموختم. اما هوای شاعرانه‌ای که به من می‌خورد، نشئه‌ای غریب داشت. مرا به حضور تجربه‌های گمشده می‌برد...».

برخی او را نقاش، برخی دیگر شاعر و عده زیادی سهراب را نقاش شاعر می‌دانند. سهراب در پاسخ به این سوال که خودش را بیشتر شاعر می‌دانست یا نقاش و یا اصلا کدام را بیشتر دوست می‌داشت به خواهرش پروانه گفته است « هر دو برای من یکسان است». می‌توان گفت که سهراب بیش از آن که شاعر باشد، نقاش بود و بیش از آن که نقاش باشد، شاعر بود.

در این خصوص او در نامه‌ای که به احمدرضا احمدی نوشته بود آورده است که «من خیلی‌ها را دیده‌ام که به نقاشی سواری می‌دهند. باید کمی مسلح بود، و بعد رفت دنبال نقاشی. گاه فکر می‌کنم شعر مهربان‌‏تر است. ولی نباید زیاد خوش‌خیال بود. من خیلی‌ها را شناخته‌ام که از دست شعر به پلیس شکایت کرده‌اند. باید مواظب بود. من شب‌‏ها شعر می‌خوانم. هنوز ننوشته‌ام. خواهم نوشت. من نقاشی می‌کنم. شعر می‌خوانم. و یکتایی را می‌بینم. و گاه در خانه غذا می‌پزم و ظرف می‌شویم. و انگشت خودم را می‌برم و چند روز از نقاشی باز می‌مانم. غذایی که من می‌پزم خوشمزه می‌شود به شرطی که چاشنی آن نمک باشد و فلفل و یک قاشق اغماض. غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ایراد می‌گرفتم که رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمایل به کبودی است. آدم چه دیر می‌فهمد. من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتاً. ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بد و دشت‌های دلپذیر و همین».

سهراب همیشه تنها روی کار خودش تمرکز داشت؛ او یک زاهد، عارف و هنرمند واقعی بود و به همین دلیل است که کارهایش تاریخ مصرف ندارد و برای مخاطب همیشه تازه و بکر است.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری سهراب سپهري تولد سهراب سپهری شعر نقاشي اشعار سهراب سپهری زادروز سهراب سپهری استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی سیاسی استانی شهرستانها استانی فرهنگی و هنری استانی ورزشی نیروی انتظامی منطقه مازندران استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی سیاسی استانی شهرستانها من خیلی ها شعر می خوانم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۳۲۱۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

منیژه ، زنی که آفتاب تن برهنه اش را ندیده است / از محو شبانه نقاشی شاهنامه تا توسل به فردوسی برای حجاب!

عصر ایران - حجه الاسلام سیداحمد علم الهدی که گویا دغدغه ای مهم تر از حجاب ندارد، در خطبه های این هفته نیز بدان پرداخته و این بار گفته است: اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ به‌خصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را می توان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل می‌کند:
منیژه منم، دخت افراسیاب
برهنه ندیده تنم آفتاب.


سپاس از آقای علم الهدی که در خطبه های نماز جمعه، اشاره ای هم به تاریخ و فرهنگ و ادب ایران زمین کرده است! اما از آقای علم الهدی می پرسیم ماجرای بهار 1390 میدان فردوسی مشهد یادتان است؟

خودتان را معذب نکنید، به خاطرتان می آوریم:  آن سال، به مناسبت هزاره سرایش شاهنامه فردوسی - که شما نیز او را به درستی "حکیم" خواندید - مجموعه از نقاشی های دیواری با موضوع شاهنامه به مساحت 2200 متر در میدان فردوسی مشهد رسم شد. خلق این اثر هنری حدود یک سال به طول انجامید ولی یک ماه بعد از رونمایی از آن، اداره حفاظت از املاک آستان قدس رضوی، شبانه تعدادی کارگر به محل فرستاد و کل اثر را تا صبح با رنگ سفید محو کردند و از بین بردند!



آقای علم الهدی!
این شاهنامه ای که امروز شما بدان استناد می کنید تا ثابت کنید که حجاب یکی از مظاهر فرهنگی ایرانیان است، همان شاهنامه ای است که روی نقاشی هایش در شهری که شما امام جمعه اش بوده اید، شبانه رنگ پاشیدند و شما هیچ نگفتید!
اگر آن روز، مانع از  کار غیر فرهنگی محو نقاشی های شاهنامه می شدید و لااقل به دوستان تان می گفتید که شاهنامه را حکیمی به نام فردوسی سروده و حتی در آن به حجاب نیز اشاره کرده است، امروز استنادتان به این اثر ملی برای ترویج حجاب، دلنشین تر بود.


جوانان هنرمند کشور، یک سال در گرما و سرما ، عاشقانه کار کردند تا این اثر هنری را خلق کنند
ولی یک روز صبح، دیدند که عده ای شبانه روی هنرشان رنگ سفید پاشیده اند؛ به همین راحتی، به همین تلخی!


شما درست می گویید آقای علم الهدی! زنان ایرانی در طول تاریخ و حتی هزاران سال  قبل از اسلام، به شهادت آثار و روایت مورخین، بانوانی نجیب بوده اند با تن پوش هایی از پاکدامنی.  اما چرا شما و همفکران تان همواره نسبت به تاریخ و تمدن ایران بی مهری می کنید و حتی گرامیداشت کوروش را برنمی تابید ولی نیاز که پیدا می کنید دست به دامن ایران باستان می شوید؟! چگونه حتی در شهری که شما امام جمعه اش هستید، دور میدان فردوسی، نقاشی های شاهنامه هم تحمل نمی شود ولی صحبت از حجاب که می شود یادتان می افتد در همان شاهنامه ای که روی نقاشی هایش رنگ پاشیده و محوش کرده اند، زنی به نام منیژه وجود دارد که آفتاب تنش را برهنه ندیده است؟!

میدان فردوسی مشهد بعد از نقاشی و بعد از محو کردن آن

بگذارید یک چیز را خیلی رک و صریح به شما بگوییم آقای علم الهدی: کسانی که کمر همت بستند به نابودی و نادیده انگاری تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی و حتی همین الان هم پدیده های ایرانی مانند نوروز خار چشم شان است، اگر بیشتر از دشمنان دین، به ایمان مردم خیانت نکرده باشند، کمتر نکرده اند. تریبون دارهایی که سال ها فرهنگ ایرانی را در برابر دین قرار دادند و دو راهی جعلی ایرانیت و اسلامیت را پیش روی مردم و خاصه جوان ها گذاشتند، عامل بسیاری از دین گریزی هایی هستند که نتیجه اش را در خیابان ها می بینند و بعد، از پلیس ها می خواهند که محصول کارشان را دستگیر کنند!

راستی بد نیست یک نکته را هم با امام جمعه محترم مشهد در میان بگذاریم: اگر منیژه و منیژها در طول تاریخ هزاران ساله ایران، پوشش هایی برازنده زنان عفیف داشتند و به قول شما با حجاب بودند، به خاطر حضور ماموران حکومتی بر سر کوی و برزن ها برای تحمیل نوع خاصی از پوشش نبود؛ به خاطر "باورهای فرهنگی" شان بود که بعد از اسلام نیز "ایمان دینی" بدان افزوده شد.
بروید ببینید چه کسانی با تبر به جان فرهنگ اصیل ایرانی افتادند تا آن باورهای فرهنگی - که امروز بدان ها نیازمندشده اید - به محاق برود؟ و باز بررسی کنید چه کسانی، دین را هزینه منافع خود کردند و به جان "ایمان دینی" مردم افتادند؛ احتمالاً شما نیز به این نتیجه خواهید رسید که ضاربان فرهنگ ایرانی و تخریب کنندگان دین مردم، نه دو دسته که دست بر قضا یک گروه اند!

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: علم الهدی : در بحث حجاب ، نمی شود مردم تماشاچی باشند و بگویند آقای نیروی انتظامی، شما بیا این ناهنجاری را درست کن دفاع علم الهدی از برخورد با بی حجابی با استناد به شاهنامه

دیگر خبرها

  • منیژه ، زنی که آفتاب تن برهنه اش را ندیده است / از محو شبانه نقاشی شاهنامه تا توسل به فردوسی برای حجاب!
  • برپایی نمایشگاه طراحی و نقاشی درخوی
  • خانه سهراب سپهری؛ شاعری از جنس طبیعت + فیلم
  • برگزاری نمایشگاه نقاشی در حمام تاریخی شیخ سلماس
  • برپایی نمایشگاه تذهیب «نقش و نگار» در برج آزادی
  • تصویر شهریار شاعر نامدار ایرانی بر دستان هواداران تراکتورسازی
  • نظامی گنجوی شاعر شهیر تفرشی
  • برپایی نمایشگاه نقاشی «افکار» در نقش جهان
  • برگزاری مراسم گرامیداشت فردوسی ترکمن‌ها در همه شهرستان‌های گلستان
  • برپایی نمایشگاه آثار آندره سوروگیان درباره شاهنامه در ایروان